کد مطلب:10125 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:495

خديجه سلام الله عليها كيست؟
مقاله
الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيد الانبياء و المرسلين حبيب الهنا و طبيب نفوسنا ابي القاسم محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المكرمين.



در جستجوي سرچشمة كوثر

انساني كه شاغول زندگي خود را دستورات خداوند، انبيا و ائمه قرار مي دهد، به فرمودة قرآن مجيد، تبديل به انساني مستقيم خواهد شد. ريش? كلمة «مستقيم»، «ق و م» است، به معناي پايدار، استوار و پابرجا؛ وجودي كه در دنيا از حملة همة خطرات معنوي در امان است، و در قيامت هم از طوفان هاي قيامت، فزع اكبر، عذاب خدا و آتش جهنم محفوظ است. اين دو برنامه كه يكي دنيايي است و يكي آخرتي، بهرة مستقيم بودن است. وجود يك چنين انسان هايي، منافع مهمي براي ديگران و براي خودشان دارند. حالات اين افراد، اخلاقشان، اعمالشان، منششان و روششان، تربيت كنندة نفوس و رشد دهندة ديگران است، و آن ها ديگران را در كنار خودشان مستقيم بار مي آورند. هر يك نفري كه به خاطر آن ها مستقيم شود؛ چنان كه امام ششم با توضيح تأويلي يكي از آيات قرآن?، مي فرمايد: ثوابش براي آن ها، مساوي با اين است كه تمام انسان هاي آفريده شده، توسّط آن ها مستقيم شده اند. از اين رهگذر، بهره هاي ابدي خالص و دايمي و هميشگي به فرمودة قرآن، نصيب آن ها مي گردد. گاهي اين گونه از افراد، جمع خانواده شان اين چنين است؛ يعني شوهر و همسرش، فرزند، عروس و داماد همگي مستقيم هستند، به خاطر اين كه همّشان عاشقانه، عارفانه بوده و با رغبت، با ميل، با شوق، شاغول الهي را كه يا كتاب هاي آسماني است يا قرآن و يا نبوت، براي مستقيم بالا آمدن خودشان به كار گرفته اند. قوي ترين خانواده، مستقيم ترين و سودمندترين در اين عالم، در اولين و آخرين، خاندان وجود مبارك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم است كه قرآن كريم تحت عنوان، اهل بيتي كه ?َيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً? (احزاب:33) هستند، از آن ها نام برده است.

آن هايي كه چه در عالم ظاهر؛ يعني زمان حيات دنيويي اين خانواده، چه در عالم معنا؛ يعني بعد از پرواز اين خانواده به جانب خدا، وارد اين خانه و اين بيت شدند و متوسّل به اين خانواده گشتند، فقط محض خاطر اين بود كه مستقيم شوند و وجودشان از معنويت، منش و روش آن ها بهره ببرد و تبديل به انسان مستقيم بشوند. يكي از آن هايي كه در زمان خودشان وارد اين خانه شد، خانمي بود كه به عنوان كارگري، و يا به عبارت ساده تر، به عنوان كلفتي وارد اين خانه شد:

مردي مي گويد كه من در بيابان داشتم از جايي عبور مي كردم كه به خانم تنهايي برخوردم. ناراحت شدم و دلم سوخت كه در اين بيابان بي سر و ته عرب، چي شده كه اين زن در اين بيابان تنها و جدا مانده است. آمدم جلو و گفتم كه كي هستي و چكاره اي؟ چرا در اين جا قرار گرفتي؟ برگشت به من گفت: ?فَقُلْ سَلاَمٌ? (انعام:54)، ?فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ? (انعام:67). اين آيه هاي قرآن را خواند كه بگويد چرا ادب نكردي؟ مگر نگفتند به هر كس وارد شدي، اول سلام كن. جواب بگير و بعد بپرس. ديدم درست مي گويد. اين چه زني است كه به من با محاسن سفيدم درس مي دهد؟ معلوم مي شود كه ما هنوز خيلي ادب نشده ايم. گفتم: خانم! اين جا چه كار مي كني؟ او در جواب من اين آيه را خواند: ?وَ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُضِلٍّ ? (زمر:37)؛ اين سؤال تو بي جاست كسي كه در مدار هدايت خدا است، خيال مي كني گم شده؟ گم شده به آن مي گويند كه دين ندارد. كسي كه دين دارد، هر كجا باشد، پيدا مي شود. بر اين خزانة خلقت، گوهر آشكار، حق است. گفتم: آدمي هستي، جنّي، پري اي؟ هيچ سخني نمي گويي جز اين كه قرآن مي خواني. آخر جزء چه طايفه اي هستي؟ او در جواب اين آيه را خواند: ?يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ?. فهميدم آدميزاد است. گفتم از كجا مي آيي؟ اين آيه را خواند: ?أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ? (فصلت:44). از اين سخن معلوم شد او از راه دوري آمده است. گفتم: كجا مي روي؟ گفت: ?وَ لِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ? (آل عمران:97). فهميدم قصد كعبه را دارد. گفتم چند روز است كه در سفر حج آمدي؟ گفت: ?خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ? (فرقان:59). با آيه به من فهماند شش روز است كه به اين سفر آمده. گفتم: آيا در اين پنج و شش شبانه روز غذا خورده اي؟ در جواب اين آيه را خواند: ?وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ? (انبياء:8): خداوند جسد و بدن آنان (انبيا) را طوري قرار نداده است كه طعام نخورند. گفتم كه پس عجله كنيد تا از اين جا برويم و به قافله برسيم. اگر بتوانيم به قافله برسيم، از اين بيابان نجات پيدا مي كنيم. گفت: ?وَ لاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا? (مؤمنون: 62). مي خواست به من بفهماند كه قدرت پايش همين مقداري است كه مي بينم و اين قدرت را ندارد كه بخواهد بدود وچنين كاري در توانش نيست. به او گفتم: بيا پشت سر من سوار مركب من شو تا هر دو با يك مركب برويم. گفت: ?لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ? (انبياء: 22) با خواندن اين آيه خواست به من بگويد چگونه ممكن است يك مرد نامحرم و زن نامحرم يك جا سوار بشوند؟ چون وقتي بدنشان نزديك هم باشد، توليد فساد مي كند. گفتم: شما منظور من را از دعوت كردن به سوار شدن، به اشتباه فهميدي. بعد پياده شدم و گفتم: شما سوار شويد، و سوار شد و اين آيه را خواند: ?سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ? (حم:13). تا به قافله رسيديم، گفتم: خانم! در اين قافله كسي را داري كه آشناي تو باشد؟ چهار آيه خواند: ?و َمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ? (آل عمرن:144)، ?يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً? (مريم:12)، ?يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ? (ص:26)، ?يَا مُوسَي..... إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي? (طه:14ـ11) با خواندن اين آيات به من فهماند كه آشناهايش در اين سفر و در اين قافله، آن چهار نفري هستند كه در اين چهار آيه، اسمشان برده شده است. به كنار قافله كه رسيديم، هر چهار نفر آنان آمدند و دورش را گرفتند. او سمت من برگشت و رو به من اين آيه را خواند: ?الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا? (كهف:46). با قرآن به من گفت اين ها پسران من هستند. بعد رو كرد به هر چهار نفرشان، و با اين آيه: ? يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ? به آن ها فهماند كه اي بچه هاي من! اين فرد براي نجات من زحمت كشيد و كارش را بي ارزش ندانيد و در برابر زحمتش، به او پول بدهيد. پسرانش پول كه دادند، او نگاهي به پول كرد و با خواندن اين آية قرآن: ?وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ ? (بقره:261)، به پسرانش فهماند كه پولي كه داده اند، كم است و بايد آن را اضافه كنند. به پسرانش گفتم: من كه از اين زن مات زده شده ام، مي خواهم بدانم او كيست؟ گفتند: مادرمان كنيز حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بود و بيست سال است با غير از قرآن، با ما حرف ديگري نزده است (مناقب آل ابي طالب، ج3، ص122ـ 121).

نتيجة اين حكايت اين است كه كُلْفَت و كارگر اين خانواده، خودش شاغول مي شود براي خانواده هاي جهان؛ يعني قرآن همة خانواده ها، خانواده هاي مؤمن و اسلامي را اين گونه مي خواهد باشد: ?وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ? (بقره:143): من شما مردم مسلمان و امت اسلام را در همة خوبي ها، گواه و شاهد بر مردم عالم مي خواهم كه همة منش، روش و اطوارتان شاهد بر خوبي ها باشد و مردم دنيا هر چيزي از شما مي بينند، آن را مثبت ببينند؛ خوبي ببينند؛ پاكي ببينند؛ درستي ببينند. شما خانوادة مسلمان، بايد از مرد و زن، از پير و جوان، از دولت و ملت، از ثروتمند و فقيرتان بايد شبية اهل بيت باشد.



سرچشمة كوثر

اين كلفت خانة آنان بود كه روش، منش، حال، اخلاق و اعمال او، روش، منش، حال، اخلاق و اعمال فاطمة زهرا عليها السلام شده است؛ يعني فاطمة زهرا عليها السلام كه مستقيم ترين زن در جهان خلقت است، اين مستقيم بودنش را، استقامتش را و درست بودنش را، نه با زبان، بلكه به صورت عملي به يك كلفت انتقال داده، و از نظر وجودي، اين كلفت تبديل به مصداق عيني قرآن شده است.

آنچه گفتيم، اين پرسش را پيش مي آورد كه حضرت زهرا عليها السلام خود اين همة مايه هاي بي نهايت مثبت را از كجا آورده است؟ بايد برگشت و در شير حضرت زهرا عليها السلام دقت كرد كه چه سينه اي به اين دختر شير داده و او چه شيري داده است، و آن مادري كه اين دختر نه ماه در رحم او رشد كرده، داراي چه حالاتي بوده است. او چه اخلاقي و چه كرامتي داشته است. او چقدر مستقيم بوده است كه از طريق رحم، از طريق شير، از طريق عمل، از طريق اخلاق، در اين دختر جلوه كرده، مگر نه اين كه قرآن مجيد مي گويد، اول وجود مادر و بعد، وجود پدر، در وجود فرزند جلوه مي كند، و هر چه در پدر و مادر باشد، در وجود بچه سر در مي آورد. مصالح ساختمان وجود بچه، مربوط به پدر بوده و نود درصدش مربوط به مادر است: ?اشْهَدُ انَّكِ كُنْتِ نُوراً فِي الأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الأَرْحامَ الْمُطَهَّرَةِ? (زيارت اربعين، به نقل از سيد بن طاووس، الاقبال، ج3، ص101). حالا ببينيد خديجة كبري عليها السلام چگونه زني بود؟ با تحقيقاتي كه خود من در مهم ترين كتاب ها كرده ام و در اين تحقيقاتم به يقين رسيده ام، اين است كه قبل از پيغمبر، خديجة كبري عليها السلام حاضر نشد با احدي از افراد مكه شوهر كند؛ چون فردي را از نظر اخلاق، روش، منش و عقل و خرد هم شأن خودش نمي ديد. او خانمي بود با انديشه، عاقل، متفكر، دانا، بينا و داراي بصيرت، و حاضر نشد كنار يك بت پرست و مُشرك يك روز را هم به سر ببرد. اين خانم تا چهل سالگي ازدواج نكرد (حميري قمي، قرب الاسناد، ص225 ـ حسين بن حمدان حصيبي، الهداية الكبري، ص40 )، و مطلقاً افرادي كه مي گويند ايشان قبل از پيغمبر دو بار ازدواج كرده است، سخني را مي گويند كه در كتاب هاي اهل سنت آمده (ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص20)، آن هم تا يك قرن معيّني كه اين خبر آن جا قطع شده و قبل از آن، ديگر چنين مسأله اي در كتاب هاي گذشت? آنان وجود نداشته است؛ يعني اين تحقيقات كاملاً نشان مي دهد كه اين دو شوهر نسبت داده شده به حضرت خديجه عليها السلام، ساختگي، دروغ و قلابي بوده است.

حضرت خديجه عليها السلام كه به سنّ چهل سالگي كه مي رسد، داراي ثروت فراواني است و عده اي هم با ثروت او كار مي كنند و حق العمل مي گيرند. از جمله كساني كه حاضر شد با كاروان تجارتي حضرت خديجه به شام برود، رسول خداصلّي الله عليه و آله وسلّم بود كه در آن زمان حدود بيست و چهار سال داشت. كاروان تجارتي خديجه، از بركت قدم پيغمبر، تنها با رفتن به يك سفر شام، سود فراواني كرد. با برگشتن اين كاروان، خديجه به غلامش ميسره گفت: از ماجراي رفتن و برگشتن كاروان چه خبر؟ او به خديجه كبري عليها السلام گزارش داد كه برخلاف هر بار، اين بار كسي در كاروان بود كه معدن ادب، فضيلت، پاكي، امانت، كرامت، صداقت، اصالت خرد و معرفت، درستي، وقار و آرامش بود. اين مجموعه را ميسره براي خديجه گفت. اين فضايل، كرامات، درستي ها، دلال حضرت خديجه عليها السلام شد براي ازدواج با اين شخصيت دوست داشتني(الهداية الكبري، ص51 ). اين ازدواج تنها و براي محض تأمين غريزة جنسي انجام نگرفت. اگر پاي بدن در كار بود، همان وقت كه حضرت سيزده و چهارده ساله بود، ازدواج مي كرد، و هر كسي هم از او خواستگاري مي كرد، آن را قبول مي كرد و اين قدر منتظر نمي ماند؛ امّا اين خانم آمد و حاضر شد با شرافت ازدواج كند؛ با كرامت، با فضيلت، با درستي، با صدق، با وفا، با صفا، با عقل، ازدواج كند. براي همين، به روايتي خود خانم به خانوادة پيغمبر پيشنهاد داد كه اگر جوانتان براي ازدواج حاضر است و دربارة سنّ من ايرادي ندارد، من حاضرم با او ازدواج كنم (الهداية الكبري، ص52). پيغمبر مي دانست كه چه كسي به او پيشنهاد ازدواج داده است. پيغمبر خبر داشت كه اين خانم با همة ثروتش، دنياي عفت و عصمت است؛ دنياي دامن پاكي و فضيلت است. پيغمبر هم كه ملاك ازدواجش، نه جوانيش بود، و نه غريزة جنسي و شهوت، اين پيشنهاد را پذيرفت و با آدميت، انسانيت و عقل ازداوج كرد. اين چنين است كه بايد محصول اين ازدواج، فاطمه عليها السلام بشود؛ يعني دو عقل، دو خرد، دو فضيلت، دو كرامت، دو عظمت، دو درياي صدق و وفا، با همديگر، وجود فاطمه زهراعليها السلام را تشكيل مي دهند. زهراعليها السلام از يك طرف خديجه عليها السلام است، و از يك طرف، پدرش، پيغمبر، است.



چله نشيني پيامبر به دستور خدا براي متولّد شدن فاطمه عليها السلام

ازدواج صورت گرفت. جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: يا رسول الله! خدا مي فرمايد، چهل روز روزه بگير و خانة خديجه را هم ترك كن. رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم تا شب چهلم، چهل روز روزه گرفت. يكي از ياران باوفايش را فرمود، به در خانة خديجه عليها السلام برود و از طرف او بگويد: خديجه بزرگوار! من قهر نكرده ام، بلكه من به دستور خدا، خانه را ترك كردم و به زودي برخواهم گشت و هيچ عيب و علتي در بين نيست و تنها من بايد چهل روز از شما كناره گيري كنم و دستور خدا چنين است، و براي اين كه بداني خديجه تو كيستي، به تو خبر مي دهم كه پروردگار در شبانه روز، چندين بار، به وجود تو بر تمام ملايكه مباهات مي كند. شب چهلم جبرئيل عليه السلام آمد و گفت: درب را ببنديد و وقت افطار كسي را در خانه راه ندهيد. بعد طَبَقي جلوي پيغمبر گذاشت و گفت: با اين طعام افطار كن. سپس طبق را گشود. در آن خوشه هايي از خرما و انگور كه قسمتي از آن خورده شده بود، قرار داشت. پيامبر با آن طعام افطار كرد و بلند شد و به سمت محراب عبادت رفت. جبرئيل عليه السلام شانه اش را گرفت و گفت: خدا مي فرمايد عبادت امشب تو، رفتن به نزد خديجه عليها السلام است. الآن تو با چهل شبانه روز روزه و عبادت، آمادة اين شده اي كه ريشة زهرا در وجودت جوانه بزند و بايد اين ريشه را امشب به خديجه منتقل نمايي(بحار الانوار، ج16، ص80 ـ78). فاطمه در آن جا بايد نُه ماه تربيت شود و رشد كند. اين رحم پاك ترين رحم عالم است. اگر رحم ديگري شايستگي زهرا را داشت، او در آن رحم رشد مي كرد.



سخن گفتن فاطمه عليها السلام با خديجه عليها السلام در شكم مادر

خديجه كبري عليها السلام كه حامله شد، يك روز پيغمبر آمد و ديد در خانه صداي صحبت مي آيد. ايشان در اتاق را باز نكرد تا صحبت خديجه عليها السلام تمام بشود. اين رفتار پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم؛ يعني ادب بكنيد و در حرف مردم ندويد. حرف هاي آن ها با هم كه تمام شد، ديد كه خديجه تنهاست و خانم ديگري هم پيشش نيست. به خديجه گفت: پس شما با جه كسي حرف مي زدي؟ خديجه گفت: آقا! با اين بچه اي كه در رحم دارم. اين كار، باعث آرامش و ماية قرار من شده است. او با من حرف مي زند و به من دلداري مي دهد. اين بچه، مسايل شگفت انگيزي را براي من مطرح مي كند. رسول الله فرمود: خديجه! به من خبر داده اند كه اين بچه دختر است و مادر يازده امام و همسر امام. اين عنايت را خدا نسبت به تو انجام داد (ابن حمزة طوسي، الثاقب في المناقب،ص285).

اظهارات شگفت پيامبر دربارة خديجه

رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم اظهارات شگفتي را دربارة خديجه ابراز كرد. چه شگفت است اين نظرياتي كه وجود مقدّس رسول خد صلّي الله عليه و آله و سلّم ا دربارة خديجه كبري عليها السلام داشت و اين زن چه زن فوق العاده اي بود. رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مي فرمايد: ? اَفْضَلُُ نَسَاءِ الْجَنَّةِ اَرْبَعٌ: خَدِيجَةُ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ، وَ فَاطَمَةُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ آسِيَةُ بنِْتِ مُزَاحِمٍ، اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ? (احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ص76): برترين زنان هشت بهشت، چهار زن بوده و بيش تر نيستند: خديجه، فاطمه، مريم، آسيه. ببينيد با اين شاغول قرآن، خديجه عليها السلام تا كجا پرواز كرد. او آمد و در كنار زهرا، مريم و آسيه قرار گرفت. پيغمبر چهار خط كشيد و سپس گفت: ?خَيْرُ نَسَاءِ الْجَنَّةِ اَرْبَعٌ: مَرْيَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ خَدِيجَةُ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ، وَ فَاطَمَةُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَ آسِيَةُ بنِْتِ مُزَاحِمٍ، اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ? (شيخ صدوق، خصال، ص206): بهترين زنان بهشت، چهار نفرند: مريم بنت عمران، خديجه بنت خويلد، و فاطمه بنت محمّد، و آسيه بنت مزاحم، زن فرعون. امام موسي كاظم عليه السلام فرموده: ? قَالَ رَسُولُ اللهِ: اِنَّ اللهَ اِخْتَارَ مِنَ النِّسَاءِ اَرْبَعَاً: َمَرْيَمَ، وَ آسِيَةَ، وَ خَدِيجَةَ، وَ فَاطَمَةَ? (بحارالانوار، ج14، ص201): رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم مي فرمايد: خدا از نظر ايمان ، اخلاق و عمل، به تمام زنان اولين و آخرينشان نظر كرد و چهار زن را به عنوان بنده برتر، انتخاب كرد: مريم، آسيه، خديجه و فاطمه. پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: ?اِشْتَاقَتِِ الْجَنَّةُ إِلَي اََرْبَعٍ مِنَ النِّسَاءِ : مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ ، وَ آسِيَةِ بِنْتَ مُزَاحِمِ، زَوْجَةِ فِرْعَوْنَ، وَ هِيَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله فِي الْجَنَّةِ ، وَ خَدِيجةِ بنِْتِ خُوَيْلِدِ زَوْجَةِ النَّبِيِّصلي الله عليه و آله فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، وَ فَاطَمَةِ بِنْتِ مُحَمَّدٍصلي الله عليه و آله? (بحار الانوار، ج43، ص52): بهشت ولة ديدار با اين چهار زن را دارد و مي گويد كه اين چهار زن چه وقت در من قرار مي گيرند كه من دارم از فراق اين ها ، مي ميرم؛ شوق بهشت به اين چهار زن است: مريم دختر عمران، آسية دختر مزاحم، زن فرعون در دنيا و زن بهشتي پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم در آخرت، خديجة دختر خويلد، همسر پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم در دنيا و آخرت؛ يعني ده ميليون حوري العين جاي يك خديجه عليها السلام را در قيامت نمي گيرند و به تعبيري حور العين آن جا راه ندارد؛ خديجه به جاي مزد حور العينِ پيغمبر، براي پيغمبر بس است، و فاطمه عليها السلام، دختر پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم.



سلام فرستادن خدا بر خديجه عليها السلام

جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم نازل شد. پس گفت: ? اِقْرَاْ خَدِيجَةَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا.?: سلام من را به خديجه برسان، پس رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم گفت: ?يَا خَدِيجَةُ! هَذَا جَبْرِيلُ يَقْرِئُكَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّكَ?: الآن جبرئيل عليه السلام پيش من است و از جانب خدا به تو سلام مي رساند ، پس خديجه عليها السلام گفت : ?اللهُ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ عَلَي جِبْرِيلِ السَّلَامُ? (محمد بيومي، سيدة فاطمة الزهراءعليها السلام، ص 171).



بيعت نمودن خديجه با علي عليه السلام

عليعليه السلام سيزده ساله بود كه پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم او را صدا زد و فرمود: علي جان! بيا كنار من بنشين، و به خديجه هم فرمود: خديجه من! شما هم بيا. بعد رو به آن ها گفت: پس از مرگ من، ولايت علي بر جهان واجب مي شود و امام بعد از مرگ من، علي است، هر چند الآن او سيزده سالش است و هنوز زمان ولايت او نرسيده، ولي من مي خواهم پيش خدا پرونده ات پر و كامل بشود. علي جان! دستت را بگذار روي زمين، و اميرمؤمنان دستش را روي زمين گذاشت. پيغمبر هم دستش را گذاشت روي دست علي، و بعد به خديجه فرمود، دستت را بگذار روي دست من، و با علي به عنوان امام واجب الاطاعة بيعت كن؛ چون در قيامت اگر در پروندة مردم، رضايت علي نباشد، آنان اهل نجات نيستند. خديجه عليهاالسلام گفت: يا رسول الله! به جان، ولايت علي را مي خرم و با علي بيعت مي كنم تا آن جا كه حاضرم جانم را فداي علي كنم(بحارالانوار، ج18، 233). اين بيعت، يك بيعت صحيح است.

امام مجتبي هم قيافه حضرت خديجه

امام مجتبي عليه السلام در توضيح آيه شريف? ?فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ? (انفطار:8): من شما را در رحم مادرتان به هر شكلي كه خواستم صورت بندي كردم و قيافه به شما دادم، فرمود: ? صَوَّرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِيَّ بْنِ اََبي طَالِبٍ فِي ظَهْرِ اَبِي طَالِبٍ عَلَي صُورَةِ مُحَمَّدٍ، فَكَانَ عَلَيُّ بْنِ اَبِي طَالِبٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عليه و آله ? (ابن شهر آشوب شيرازي، مناقب، ج3، ص170): خدا در صلب ابي طالب شكل و قيافة علي را به شكل و قيافة پيامبر نقاشي كرد. تا حالا مي دانستيد علي شكل كيست؟ مگر خدا در قرآن نمي فرمايد: علي و پيغمبر، جان هم هستند ?وَ أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ? (آل عمران:61): ?فَكَانَ عَلَيُّ بْنِ اَبِي طَالِبٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عليه و آله? ، و امّا خدواند برادرم حسين را به شكل مادرم فاطمه در رحم مادر نقاشي كرد: ?وَ كَانَ الْحُسَيْنُ بْنِ عَلَّيٍ اََشْبَهَ النَّاسِ بِفَاطَمَةِ? (همان)، و امّا من را كه مي خواست در رحم مادرم زهرا صورتگري كند، من را به شكل مادر بزرگم خديجه نقاشي كرد: ?كُنْتُ اََشْبَهَ النَّاسِ بِخَدِيجَةِ الْكُبّرَي? (همان).

كار شخصيت اين زن و مستقيم شدنش به جايي رسيد كه ما مي خواهيم امام حسين عليه السلام را معرفي كنيم، برخلاف آنچه در دنيا مرسوم كه افراد را با پدرانشان معرفي مي كنند، ما در دو جا ابا عبدالله عليه السلام را به مادر معرفي مي كنيم: ? السَّلَامُ عَلَيْكَ يَابّنَ فَاطَمَةِه الزَّهْرَاءِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَابْنَ خَدِيجَة الكُبّرَي? (شيخ طوسي، مصباح المجتهد، ص720).



نقش ثروت خديجه در برپايي دين اسلام

در روايت دارد كه در روز غربت پيغمبر، خديجه وزير صادق پيغمبر بود و پيغمبر در كنار او آرامش مي يافت (ابن سيد الناس، عيون الاثر، ج1، ص171ـ بحار الانوار،ج16، ص7 ). با اين كه خديجه عليها السلام پيش از ازدواج با پيامبر، زني ثروتمند بود، تمامي بيست ميليون دينار ثروت خود را در مسير و راه پيغمبر هزينه كرد. ابن عباس در تفسير آية ?وَ وَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَي? (ضحي:8) فرموده: خداوند مي گويد: خداوند تو را پيش قومت، فقير يافت بي آن كه مالي براي تو باشد، پس با مال خديجه تو را بي نياز كرد(شيخ صدوق، علل الشرايع، ص130). پيغمبر نيز درتجليل اين فداكاري فرمود: ?مَا قَامَ وَ لَا اسْتَقَامَ دِينِي اِلَّا بِشَيْئَيْنَ : مَال خَدِيجةِ وَ سَيْفِ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طَالِبٍ? (شيخ محمد مهدي حايري، شجرة طوبي، ص233): اين دين به مال خديجه عليها السلام و شمشير علي عليه السلام تا روز قيامت پا بر جا شد؛ يعني پيغمبر ثواب مال خديجه عليها السلام را گذاشت كنار شمشير علي عليه السلام. در پاسخ به اين تلاش ها و ياري ها بود كه پيغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم خديجه را به پاداش خانه اي در بهشت بشارت داد، خانه اي از يك قطعه (از زبرجد ) در بهشت كه در آن رنج و ناآرامي نيست(بحار الانوار،ج16، ص8).

خديجه عليها السلام تمام سختي ها را همراة پيغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم تحمّل كرد و تمام هزار شبانه روزي كه حضرت در شعب ابي طالب حبس بود، اين بانو خم به ابرو نياورد. اين زن، هزار شبانه روز، تشنه، گرسنه و پابرهنه در محاصرة دشمن به سرآورد و در اين مدّت، هميشه به پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم مي گفت: جان من فداي تو باد!

او كه از آن هزار شبانه روز محاصره، به درآمد، از بس كه در اين محاصره زجر ديده بود، بيمار شد و به مرگ نزديك گشت(بحار الانوار، ج18، ص233).



زبان حال خديجه عليها السلام هنگام مرگ

بيماري خديجه عليها السلام كه شدت گرفت، پيغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم به نزد او رفت و كنار بسترش نشست. خديجه عليها السلام گريه مي كرد. پيغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: خديجه جان! چرا گريه مي كني؟ عرض كرد: آلان كه لحظات آخر عمرم است، فقط براي يك مسأله گريه مي كنم و آن اين است كه نمي دانم الآن كه دارم مي ميرم، آيا خدا از من راضي است يا نه؟ جبرئيل نازل شد و فرمود: يا رسول الله! خدا مي فرمايد، سلام من را به خديجه برسان و بگو، من از تو راضي هستم. خديجه شاد شد. بعد خديجه گفت: آقا! من خواهشي از شما دارم، ولي خجالت مي كشم آن را به شما بگويم؛ شما از اتاق بيرون برويد تا من آن را به دخترمان فاطمه بگويم و او بعد به شما بگويد. خديجه فاطمة پنج ساله را صدا كرد و از او خواست كه كنارش بنشيند. سپس به او گفت: فاطمة من! من مي خواهم به خانة قبر بروم و به عالم برزخ داخل شوم، براي محفوظ ماندن من از عذاب قبر و برزخ، تو به پدرت بگو مرا در عباي خودش بپيچد و كفن كند. فاطمه جان! مي داني پدرت در اين عبا چقدر خدا را عبادت كرده؟ فاطمه گفت: چشم مادر. فاطمه بيرون آمد و گفت: پدر! مادر مي گويد من را در عباي خودت كفن كن! پيغمبر فرمود: فاطمه جان! چشم، و عباي خود را به او داد. فاطمه آن را براي مادر بُرد و مادر از ديدن آن، بسيار خوشحال شد.

هنوز سه روز از وفات ابوطالب نگذشته بود كه خديجه هم وفات يافت. پيغمبر شروع كرد به اين كه جسم شريف آن حضرت را آمادة سفر آخرت نمايد، همين كه خواست حضرت را كفن كند، جبرئيلعليه السلام نازل شد و گفت: در ميان اين بقچه، كفن خديجه است از لباس هاي بهشتي كه خداوند آن را به او هديه نموده. بعد بقچه اي به پيغمبر داد و گفت: يا رسول الله! خدا پنج كفن فرستاده كه اولين آن ها متعلّق به خديجه است. اما عبايي كه از تو خواسته، نخست رويش را با آن بپوشان و بعد او را با كفني كه من داده ام، بپوشان. دومين اين كفن ها هم متعلّق به دخترت فاطمه است و يكي از آن ها هم متعلّق به خودت است، و چهارمين آن ها هم متعلّق به علي است و پنجمين آن ها هم متعلّق به حسن تو است(شجرة طوبي، ج2، ص234).

پيغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم كه نمي خواست فاطمه عليها السلام شاهد مرگ مادرش باشد، فاطمه عليها السلام را بغل كرد و به خانة ابوطالب برد و او را به زن عمويش، فاطمه بنت اسد، مادر عليعليه السلام، سپرد. بعد هم برگشت سر خديجه عليها السلام را به دامن گرفت. خديجه عليها السلام از دنيا رفت. هنگام مرگ، فرشتگان به استقبال حضرت آمده بودند (نمازي، مستدرك سفينة البحار، ج2، ص35). سپس جسد مطهّر خديجه عليها السلام را با يارانش به حجون بردند تا او را در كنار قبر مادرش، حضرت آمنه، به خاك بسپارند. هنوز نماز ميّت تشريع نشده بود، براي همين خود رسول خداصلّي الله عليه و آله و سلّم درآن قبري كه براي حضرت خديجه عليها السلام آماده كرده بودند، رفت و خوابيد و سپس بيرون آمد. بعد آن گوهر پاك را در آن جا به خاك سپرد و او با ملكوتيان هم نشين شد.

پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم كه به خانه رفت، پيوسته فاطمة خردسال به گرد پيامبر مي چرخيد و سراغ مادرش را مي گرفت، و رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم نمي دانست به او چه بگويد تا اين كه جبرئيلعليه السلام نازل شد و گفت: پروردگارت به تو دستور مي دهد كه بر فاطمه سلام كني و به او بگويي كه مادرت در ميان آسيه، زن فرعون، و مريم، دختر عمران، به سر مي برد، در خانه اي از تارهاي طلا و نقره كه چارچوب هايش، از طلا و ستون هايش، از ياقوت قرمز است. پس فاطمه عليها السلام گفت: ?اِنَّ اللهَ هُوَ السَّلَامُ و مِنْهُ السَّلَامُ و اِلَيْهِ السَّلَامُ? (تبريزي انصاري، اللمعة البيضاء، ص23).